.
بهش گفتم تو با این فرقی نداری بالاخره برگشتیم خونه جسیکا از جاش تکونی نمیخورد خیلی خجالت کشیده بود بالاخره جیسون گذاشت بره بخوابه و خیلی زود خوابش برد اما جیسون تو خواب دست و پایش رو بست و گفت اینجا رو نگاه کن یه کنترل درآورد یه دکمه رو فشار داد جسیکا از خواب پرید یه کیر مصنوعی رفته بود تو کصش های خودش رو تموم میداد ولی درست نمیشد جیسون گفت حالا وایسا یهو در اتاقش باز شد و چندتا پسر اومدن تو یکیشون جسیکا رو برداشت و گذاشت زمین و دست پاس رو رو حالت داگی بیتو گفت بچه ها این دختره رو اجاره کردم خوبه؟ همه بدون حرف رفتن سر وقتش همه سگ صداش میزدن یکی رفت سمت دهنش و ازش لب گرفت کیرش رو کرد تو دهنش یکی خوابید زیر رو سینه هاشو میخورد یکی از کص ویکی از کون میکردش جسیکا داشت دیوونه میشد