
ایدامه
گفتم نه تروخدا من باکره ام ول کنم اما خندید و هیچی نگفت داشتم تقلا میکردم که بی هوا واردم کرد پردمو زد خون از بین پام ریخت رو کیرش اما براش مهم نبود
تند و بی ملایمت تلمبه میزد اشکم در اومده بود که یهو کشید بیرون و رفت من هم داشتم می لرزیدم که برگشت اما با یه جعبه برگشت درشو بازکردو یه چیزی شبیه به توپ نقره ای رو وارد جلوم کرد تو پ داشت میلرزید دیوونه ام میکرد چشمام خمار میشد که یهو حس کردم چیزی نزدیکه کونمه میخواست از کون بکنه ترسیدم آما حال نداشتم فرارکنم یعنی نمی تونستم خودشو محکم فشار میداد ومن جیف میزدم تا نکنه اما کامل واردم کرد تند تند تلمبه میزد داشتم دیونه میشدم که یهو خودشو در آورد دوباره واردم کرد که بیهوش شدم